شکلات دوس داشتنی

معرفی طعم حقیقی شکلات و قهوه و پاستیل :)

شکلات دوس داشتنی

معرفی طعم حقیقی شکلات و قهوه و پاستیل :)




بعد از سال ها یک حس قدیمی دوباره به سراغش آمده بود...یک حس آشنا که مدت ها تجربه نکرده بود...

نمی دانم اسمش چه بود؛عشق یا دوست داشتن...فقط می دانم وقتی کنار هم نبودند انگار چیزی را گم کرده بود...

روزهای شیرینی بود... روزهایی که نمی خواست به همین راحتی تمام شود...

همیشه این طور است که آدم ها وقتی کسی را بیشتر از دیگران دوست دارند توقعشان از او به همان اندازه بیشتر می شود...

اما او نمی خواست حسی را که بعد از سال ها دوباره به دست آورده از دست بدهد...

نمی خواست خیلی ایده آل گرا باشد و سر هر موضوع کوچک و بزرگی بحث کند...

پس تصمیم گرفت اگر اتفاقی برخلاف میل او افتاد سکوت کند تا بحثی پیش نیاید...

هر بار که از او ناراحت می شد تمام ناراحتی ها را در دلش می ریخت...

ترس از دست دادن این حس و کسی که دوست می داشت او را وادار به سکوت کرده بود...

روز به روز ناراحتی هایش بیشتر می شد... ولی نمی گذاشت معشوقه اش از این سکوت با خبر شود...  دوست داشت او فکر کند همه چیز در این رابطه فوق العادست... 

یک شب با یک حرف ساده ظرفیت حرف های نا گفته اش تکمیل شد...

آتشفشانی که مدت ها خاموش بود ، فوران کرد...

آتش ماه ها سکوت آن حس را نابود کرد...

یادمان باشد گاهی برای خراب نشدن یک حس خوب باید دلخوری های کوچک را به زبان آورد ...

حقیقت این است که سکوت همیشه هم جواب نمی دهد...

#حسین_حائریان

مراقب توپ شیشه ایت باش...


فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید. 

جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد. اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد، کاملا شکسته و خرد می شوند.


آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده، سلامتی، دوستان و روح خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است. 

در خلال ساعات رسمی روز، با کارائی وافر به کارتان مشغول شوید و بعد بموقع محل کارتان را ترک کنید. برای خانواده و دوستانتان نیز وقت کافی بگذارید و استراحت کامل و درستی داشته باشید.

خیالشو راحت کنیم...


زیرو رو کردن همه چیز یکی از علایق ما آدمهای ِ مدرن و امروزی شده است ‌.

زیرو رو کردن فایل های شخصی موبایلِ کسی که ادعای ِدوست داشتنش را داریم .

زیرو روکردن کشوی ِ اتاق ِ پسرمان که تازگی بوی ِ سیگار میدهد ،

زیرورو کردن دفتر خاطرات دخترمان که 

چندماهیست حالش عوض شده است .

زیرو روکردن این زیر و رو کردنه آن .

همش دنباله چیزی میگردیم که بهانه کنیم برای تردید برای در شک زندگی کردن .


تا به حال شده به جای ِ زیرورو کردن آثار ِ شکِ مان دستهایش را بگیریم به خودمان نزدیکش کنیم .

لحنمان را قاطع و چشمانمان را پر از عشق بدوزیم به هردو چشمش که ترس و نگرانی دَرَش موج میزند .

نگاه کنیمو بگوییم جانم 

برایم مهم است که چرا کمی رفتارت عوض شده .

برایم مهم است اما نه مهم تر از تو .

خیالش را راحت کنیم که کنارش میمانیم، 

خیالش را راحت کنیم که همراه روزهای ِسختش میمانیم 

که نمیرویم 

که دوروزه و نیمه راه نیستیم 

خواستم بگویم یک وقتهایی جای ِ شک های ِ یواشکی دلواپسی هایت را روبه روی ِ دلدارت بایست و داد بزن 

باور کن یک وقتهایی همین که کسی بداند ازته ِ دل مهم است 

همین باعث میشود خیالش تخت تر و دلش قرص تر شود به آینده ای که ادامه دادنش به تنهایی کاریست که از پس ِ امثال ِ ما بر نمی آید 


#شهرزاد_پاییزی

من همانم...


من همانم که شبی عشق به تاراجش برد ...

#علیرضا_آذر